
جدول محتوا
Toggleمقدمه
اسکیزوفرنی (Schizophrenia) که در فارسی گاهی روانگسیختگی نیز نامیده میشود، یک اختلال روانی مزمن و شدید است که با دورههای طولانی روانپریشی (سایکوز) شناخته میشود (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). افراد مبتلا دچار تحریف در ادراک واقعیت میشوند و علائمی نظیر توهم و هذیان را تجربه میکنند. اسکیزوفرنی حدود ۱٪ از جمعیت را تحت تاثیر قرار میدهد؛ بر اساس برآورد سازمان بهداشت جهانی، در سال ۲۰۱۹ حدود ۲۰ میلیون نفر در سراسر جهان با این بیماری زندگی میکردهاند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). این بیماری میتواند زندگی فرد را بهطور جدی مختل کند؛ از روابط اجتماعی گرفته تا توانایی ادامه تحصیل یا اشتغال، همگی ممکن است تحت تأثیر علائم قرار گیرند. به دلیل همین تأثیرات عمیق، آگاهی عموم جامعه از اسکیزوفرنی و درک صحیح ماهیت آن اهمیت زیادی دارد. این آگاهی میتواند به کاهش انگ (استیگما) پیرامون بیماری و تشویق مبتلایان به جستجوی کمک حرفهای منجر شود. حمایت خانواده و جامعه از افراد مبتلا نقش مهمی در مدیریت بیماری و بهبود کیفیت زندگی آنان دارد.
علائم و نشانهها
علائم اسکیزوفرنی را به طور کلی میتوان به سه دسته تقسیم کرد: علائم مثبت، علائم منفی و علائم شناختی (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). علائم مثبت به وجود تجارب یا رفتارهای غیرطبیعی اطلاق میشود که در حالت عادی در فرد دیده نمیشوند؛ علائم منفی به کاهش یا فقدان پاسخها و عملکردهای طبیعی فرد اشاره دارند؛ و علائم شناختی شامل نقص در فرآیندهای فکری مانند حافظه و تمرکز است. در ادامه به جزئیات هر یک از این دستهها میپردازیم:
علائم مثبت
تصویرسازی از فردی که دچار توهم شنوایی است. علائم مثبت آن دسته از تجارب روانی هستند که افزوده بر حالت عادی ظاهر میشوند و نشاندهنده روانپریشیاند. هذیان و توهم از مهمترین علائم مثبت اسکیزوفرنی هستند. هذیان به باورهای نادرست و غیرواقعی گفته میشود که فرد با وجود شواهد مخالف، به شکل راسخ به آنها اعتقاد دارد . برای مثال، ممکن است بیمار معتقد باشد دیگران افکار او را میخوانند یا علیه او توطئه میکنند در حالی که چنین چیزی واقعیت ندارد. توهم نیز درک حسی بدون وجود محرک واقعی خارجی است؛ شایعترین توهم در اسکیزوفرنی توهم شنوایی (شنیدن صداهایی که وجود خارجی ندارند) است. فرد ممکن است صداهایی بشنود که درباره او نظر میدهند یا به او دستوراتی میدهند، در حالیکه هیچکس در واقعیت چنین صحبتهایی نکرده است. انواع کمتر شایع توهم شامل دیدن تصاویر غیر واقعی، احساس بوها یا مزههای عجیب و یا لمس چیزهایی است که وجود ندارند . علاوه بر هذیان و توهم، اختلال در تفکر و گفتار و رفتار آشفته یا غیرعادی نیز جزو علائم مثبت محسوب میشوند. ممکن است گفتار فرد مبتلا پیوستگی منطقی نداشته باشد و جملات نامفهوم یا بیربط بیان کند (اصطلاحاً سالاد کلمات)، یا رفتارهایی شدیداً نامنظم بروز دهد که متناسب با وضعیت نیست. یکی از تظاهرات رفتاری شدید، کاتاتونیا (بهتزدگی) است که طی آن بیمار برای مدت طولانی حالت ثابت و غیرمتعادل به خود میگیرد یا حرکات عجیب و تکراری انجام میدهد . علائم مثبت معمولاً با دارودرمانی قابلکنترل هستند و با افزایش سن بیمار شدت این علائم در بسیاری موارد کاهش مییابد.
علائم منفی
علائم منفی به کاهش یا فقدان واکنشها و تواناییهای طبیعی در فرد اشاره دارند . این علائم باعث افت عملکرد عادی فرد میشوند و شامل موارد متعددی هستند: کاهش احساسات یا بیاحساسی عاطفی (مثلاً فرد ممکن است در چهره و صدا حالت هیجانی خاصی نشان ندهد)، فقدان انگیزه و ابتکار (بیانگیزگی در انجام کارها)، کنارهگیری اجتماعی و گوشهگیری از جمع، فقر کلام (کمحرفی یا پاسخهای بسیار کوتاه)، و عدم لذت بردن از فعالیتهای روزمره که پیشتر برای فرد لذتبخش بودند (بیلذتی) . به علاوه، فرد ممکن است به بهداشت شخصی و ظاهر خود بیتوجه شود و انرژی جسمانی پایینی از خود نشان دهد. به طور خلاصه، علائم منفی باعث میشوند فرد مبتلا نتواند احساسات و ارتباطات عاطفی معمول را نشان دهد و در فعالیتهای اجتماعی و روزمره مشارکت داشته باشد. پژوهشها نشان دادهاند که علائم منفی تأثیر زیادی بر کاهش کیفیت زندگی و ناتوانی عملکردی بیماران دارند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)؛ در واقع، این علائم (مانند فقدان انگیزه و انزوا) میتوانند حتی بیشتر از علائم مثبت، مانع بازگشت فرد به زندگی عادی شوند.
علائم شناختی
علائم شناختی به مشکلات در فرآیندهای فکری و شناختی بیمار اشاره دارند. این مشکلات ممکن است subtle در ابتدا باشند اما معمولاً از نخستین نشانههای بیماریاند و میتوانند پیش از بروز علائم واضح روانپریشی شروع شوند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). شایعترین نقصهای شناختی در اسکیزوفرنی عبارتاند از: اختلال در تمرکز و توجه، کاهش حافظه کاری و حافظه کوتاهمدت و مشکل در عملکردهای اجرایی مغز (مانند تصمیمگیری و حل مسئله) . برای مثال، فرد مبتلا ممکن است نتواند برای مدت طولانی حواس خود را روی انجام کاری متمرکز کند یا اطلاعات جدید را بلافاصله پس از فراگیری به خاطر بسپارد . توانایی برنامهریزی و تصمیمگیری منطقی نیز میتواند مختل شود که در نتیجه، فرد در انجام کارهای روزمره که نیاز به سازماندهی و قضاوت دارد دچار مشکل خواهد شد. گاهی اوقات بیماران از مشکلات شناختی خود آگاهی کامل ندارند یا شدت این نقایص را درک نمیکنند . علائم شناختی معمولاً به درمان دارویی پاسخ چندانی نمیدهند و برای بهبود آنها از مداخلات توانبخشی شناختی (مانند تمرینهای حافظه و مهارتهای حل مسئله) استفاده میشود (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد).
علل و عوامل خطر
علت دقیق اسکیزوفرنی هنوز به طور کامل شناخته نشده است، اما تحقیقات نشان میدهد که ترکیبی از عوامل ژنتیکی (وراثتی) و عوامل محیطی در بروز این بیماری نقش دارند(اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). به بیان دیگر، داشتن زمینه ژنتیکی به تنهایی برای ابتلا کافی نیست و معمولاً باید محرکهای محیطی نیز وجود داشته باشند تا بیماری ظاهر شود (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). در ادامه، نقش عوامل وراثتی، محیطی و عدم تعادل مواد شیمیایی مغز (نوروترنسمیترها) را بررسی میکنیم:
عوامل ژنتیکی و وراثتی
شواهد پرشماری از نقش وراثت در اسکیزوفرنی حکایت دارند. خطر ابتلا در افرادی که خویشاوند مبتلا به اسکیزوفرنی دارند به مراتب بیشتر از دیگران است. به طور میانگین، احتمال ابتلای فرزندِ یک بیمار اسکیزوفرنی حدود ۵ تا ۱۰ درصد گزارش شده است (در مقابل حدود ۱ درصد در جمعیت عمومی) (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). اگر یکی از دوقلوهای همسان مبتلا شود، خطر ابتلای دوقلوی دیگر به حدود ۴۰٪ افزایش مییابد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). این آمار نشاندهنده تأثیر قوی عوامل ژنتیکی است. با این حال، هیچ ژن واحدی به تنهایی مسئول اسکیزوفرنی شناخته نشده است؛ بهجای آن، به نظر میرسد چندین ژن مختلف هر کدام سهم کوچکی در افزایش استعداد ابتلا داشته باشند. برای نمونه، پژوهشها برخی تغییرات نادر کروموزومی (مانند حذف بخشی از کروموزوم ۲۲ در نشانگان دیجورج) را شناسایی کردهاند که میتواند ریسک اسکیزوفرنی را بالا ببرد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). اما حتی داشتن مجموعهای از ژنهای مستعدکننده نیز به معنی ابتلای حتمی نیست؛ تعامل این زمینهٔ ژنتیکی با عوامل محیطی دوران رشد و زندگی است که سرنوشت بیماری را تعیین میکند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد).
عوامل محیطی
عوامل محیطی متعددی با افزایش خطر بروز اسکیزوفرنی ارتباط یافتهاند. استرس شدید یا آسیبهای روانی در دوران کودکی، عفونتها یا سوءتغذیه مادر در دوران بارداری و عوامل پیرامون تولد از جمله این موارد هستند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). برای مثال، ابتلای مادر به یک عفونت ویروسی در سهماهه دوم بارداری یا سوءتغذیه و کمبود برخی مواد ضروری در دوران بارداری میتواند رشد طبیعی مغز جنین را مختل کند و زمینه را برای بروز اختلالات روانی در آینده آماده سازد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). همچنین شرایط پراسترس زندگی در سالهای کودکی (مانند سوءاستفاده یا غفلت در خانواده) و بزرگشدن در محیطهای شهری پرتراکم به عنوان عوامل خطر مطرح شدهاند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). یکی دیگر از عوامل محیطی مهم، سوءمصرف مواد مخدر در سنین نوجوانی و جوانی است؛ تحقیقها به ویژه بر مصرف ماریجوانا (حشیش) تمرکز کردهاند و شواهدی وجود دارد که مصرف منظم حشیش در نوجوانی میتواند خطر ابتلا به سایکوز و اسکیزوفرنی را در افراد مستعد دوچندان کند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). به طور خلاصه، هر عاملی در محیط که رشد سالم مغز را بههم بزند یا استرس قابل توجهی به فرد وارد کند، میتواند به عنوان یک عامل تشدیدکننده برای ظهور اسکیزوفرنی عمل کند. البته بسیاری از افرادی که این عوامل را داشتهاند هرگز مبتلا نمیشوند؛ بلکه این عوامل هنگامی تأثیرگذار خواهند بود که همراه با زمینه ژنتیکی مستعدکننده باشند.
عدم تعادل شیمیایی مغز و نظریههای نوروترنسمیتری
یکی از معتبرترین تئوریها درباره علت زیستی اسکیزوفرنی، فرضیه دوپامین است. براساس این نظریه، در مغز بیماران اسکیزوفرنی فعالیت بیش از حد سیستم دوپامینرژیک (بهخصوص در مسیر مشیمهای-لیمبیک) وجود دارد که منجر به بروز علائم روانپریشی میشود (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). شواهد حمایتی زیادی برای این فرضیه وجود دارد؛ از جمله اینکه آمفتامینها که ترشح دوپامین را افزایش میدهند میتوانند علائم روانپریشی (توهم و هذیان) را در افراد سالم ایجاد کرده یا در بیماران تشدید کنند، و بر عکس، داروهای آنتیسایکوتیک که گیرندههای دوپامین را مسدود میکنند اغلب موجب کاهش علائم مثبت میشوند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). این مشاهدات پایه اولیه فرضیه دوپامین را تشکیل دادند. البته تحقیقات جدید نشان میدهد اختلالهای نوروترنسمیتری پیچیدهتر از صرفاً افزایش دوپامین هستند. برای مثال، شواهدی از درگیری سیستم گلوتامات نیز به دست آمده است. مطالعات کالبدگشایی مغز بیماران نشان داده است که سطح گیرندههای NMDA گلوتامات در برخی نواحی مغز این بیماران پایینتر از حد طبیعی است و جالب اینکه داروهای مسدودکننده گلوتامات (مانند فنسیکلیدین یا کتامین) میتوانند در افراد سالم علائمی شبیه اسکیزوفرنی ایجاد کنند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). این یافتهها منجر به شکلگیری فرضیه نقش کاهش فعالیت گلوتامات در پاتوفیزیولوژی اسکیزوفرنی شده است. علاوه بر دوپامین و گلوتامات، احتمال درگیر بودن سایر انتقالدهندهها مانند سروتونین نیز مطرح است؛ بهویژه از آن جهت که بسیاری از داروهای نسل دوم اسکیزوفرنی روی گیرندههای سروتونین نیز اثر میگذارند. به طور کلی میتوان گفت عدم تعادل شبکه پیچیدهای از مواد شیمیایی مغز در بروز اسکیزوفرنی سهیم است. این عدم تعادل میتواند ناشی از عوامل ژنتیکی (مثلاً تولید بیش از حد گیرندههای دوپامین) یا اثرات محیطی (مانند استرس و مواد مخدر) بر مغز در حال تکامل باشد.
روشهای تشخیص
تشخیص اسکیزوفرنی عمدتاً بالینی است و توسط روانپزشک از طریق بررسی تاریخچه علائم و وضعیت روانی بیمار صورت میگیرد. پزشک برای تشخیص، وجود مجموعهای از علائم مشخص را برای مدتی معین ارزیابی میکند و آنها را با معیارهای استاندارد تطبیق میدهد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). دو نظام رایج برای معیارهای تشخیصی، DSM-5 (راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی انجمن روانپزشکی آمریکا) و ICD-10 (دستهبندی بینالمللی بیماریها، سازمان جهانی بهداشت) هستند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). بر اساس DSM-5، وجود حداقل دو علامت اصلی (مانند هذیان، توهم، گفتار آشفته و …) به مدت دستکم یک ماه (و برخی نشانههای خفیفتر به مدت شش ماه) برای تشخیص ضروری است (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). معیارهای ICD-10 نیز شباهت زیادی به DSM دارند و تأکید ویژهای بر برخی علائم شاخص (علائم درجه اول اشنایدر) میکنند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). روانپزشک در مصاحبه بالینی علاوه بر تأیید وجود علائم، سعی میکند اختلالات روانی یا جسمی دیگر را که میتوانند علائمی مشابه ایجاد کنند،排除 کند. به عنوان مثال، باید مطمئن شد علائم ناشی از مصرف مواد مخدر، عوارض دارویی، صرع یا اختلال دوقطبی نباشند. گاهی برای این منظور، انجام آزمایشهای طبی (مثلاً آزمایش خون برای بررسی مواد مخدر یا کارکرد تیروئید) ضروری است.
تصویربرداری مغزی به طور روتین برای تشخیص اسکیزوفرنی استفاده نمیشود زیرا هیچ الگوی کاملاً اختصاصی در اسکن مغز برای این بیماری وجود ندارد. با این حال، از روشهایی مانند MRI یا سیتیاسکن اغلب جهت排除 علل جسمانی دیگر (مانند تومور مغزی، آسیبهای مغزی یا سکته) استفاده میگردد. مطالعات پژوهشی با استفاده از FMRI و PET تفاوتهایی در ساختار و عملکرد مغز بیماران اسکیزوفرنی یافتهاند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). برای مثال، در اسکن مغزی بسیاری از مبتلایان، کاهش حجم برخی نواحی مغز مشاهده شده است؛ تحقیقات از کاهش حجم بخشهایی از لوب پیشانی و گیجگاهی و ساختار هیپوکامپ خبر میدهند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). همچنین بطنهای مغزی (حفرات پر از مایع مغز) در درصد قابلتوجهی از بیماران بزرگشدهتر از حد معمول گزارش شده که منعکسکننده کاستهشدن بافت مغزی است (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). این تفاوتهای ساختاری و کارکردی گرچه برای تشخیص قطعی به کار نمیروند، اما به درک بهتر ما از پاتولوژی بیماری کمک کردهاند. لازم به ذکر است که آزمونهای روانشناختی نیز میتوانند در تکمیل فرایند تشخیص مفید باشند؛ برای نمونه، اجرای تستهای شناختی (مانند تست حافظه، توجه و هوش) ممکن است نشان دهد بیمار دچار نقایص شناختی مرتبط با اسکیزوفرنی است و شدت این نقایص را بسنجد. مجموع اطلاعات بهدستآمده از مصاحبه بالینی، معیارهای تشخیصی و بررسیهای آزمایشگاهی/تصویربرداری (در صورت لزوم) به پزشک امکان میدهد که بین اسکیزوفرنی و سایر بیماریهای روانپزشکی تمایز قائل شود.
روشهای درمانی
اسکیزوفرنی اگرچه یک بیماری مزمن به شمار میآید، اما با درمان مناسب میتوان علائم آن را کنترل و به بیماران کمک کرد زندگی بهتری داشته باشند. درمان معمولاً ترکیبی از دارودرمانی و رواندرمانی است و گاهی روشهای نوینتری نیز به عنوان درمان کمکی به کار گرفته میشوند. در این بخش به مهمترین راههای درمانی اسکیزوفرنی میپردازیم:
درمان دارویی
داروهای ضد روانپریشی (آنتیسایکوتیک) اصلیترین درمان اسکیزوفرنی هستند و تقریباً برای تمامی بیماران مبتلا تجویز میشوند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). این داروها با تعدیل فعالیت انتقالدهندههای عصبی در مغز، بهویژه دوپامین، میتوانند علائم مثبت بیماری مانند توهم و هذیان را کاهش دهند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). داروهای آنتیسایکوتیک به دو دسته کلی تقسیم میشوند: نسل اول (تیپیکال) که قدیمیتر هستند (مانند هالوپریدول و کلرپرومازین) و نسل دوم (آتیپیکال) که جدیدترند (مانند ریسپریدون، اولانزاپین، کوئتیاپین و کلوزاپین). هر دوی این دستهها در کنترل علائم مثبت مؤثرند، اما به طور کلی داروهای نسل دوم عوارض حرکتی کمتر و عوارض متابولیک بیشتری نسبت به نسل اول دارند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). برای مثال، آنتیسایکوتیکهای نسل اول ممکن است عوارضی چون لرزش دست، گرفتگی عضلانی و سایر علائم پارکینسونی (عوارض خارجهرمی) ایجاد کنند، در حالی که نسل دوم بیشتر موجب اضافهوزن، افزایش قند و چربی خون و سندرم متابولیک میشوند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). پزشک بر اساس وضعیت بیمار، پروفایل عوارض دارو و شدت علائم، تصمیم میگیرد کدام دارو مناسبتر است (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد).
نکته مهم این است که داروهای آنتیسایکوتیک اغلب علائم منفی و نقایص شناختی را به خوبی علائم مثبت بهبود نمیدهند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)؛ بنابراین ممکن است علیرغم مصرف دارو، بیمار همچنان دچار بیانگیزگی یا مشکلات تمرکز باشد. با این حال، همین داروها برای پیشگیری از عود حملات روانپریشی ضروریاند و قطع خودسرانه آنها معمولاً منجر به بازگشت علائم میشود (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). مدت درمان دارویی بسته به شرایط هر فرد متفاوت است، ولی در بیشتر موارد درمان بلندمدت (چندساله یا مادامالعمر) توصیه میشود تا از بازگشت بیماری جلوگیری گردد. در بیمارانی که به یک یا چند دوره دارودرمانی پاسخ کافی ندادهاند (اسکیزوفرنی مقاوم به درمان)، ممکن است پزشک از داروی کلوزاپین استفاده کند که اثربخشی بالایی در موارد مقاوم دارد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). کلوزاپین یک آنتیسایکوتیک آتیپیکال است که میتواند حتی در بیمارانی که سایر داروها بیتأثیر بودهاند، علائم را بهبود دهد؛ البته نیازمند پایش منظم خون به علت عارضه نادر کاهش گلبولهای سفید است. علاوه بر درمان دارویی سرپایی، گاهی اوقات در شرایط بحرانی و حاد – مثلاً زمانی که بیمار به دلیل هذیانها یا توهمات کنترل رفتار خود را از دست داده و برای خود یا اطرافیانش خطر ایجاد میکند – بستری کوتاهمدت در بیمارستان ضرورت مییابد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). بستری شدن به تیم درمان اجازه میدهد در محیطی امن، درمان دارویی مناسب را تنظیم کرده و از بیمار محافظت کنند. پس از بهبود نسبی و رفع خطر، بیمار میتواند با ادامه داروها به منزل بازگردد.
رواندرمانی و توانبخشی روانیاجتماعی
در کنار دارودرمانی، رواندرمانی و اقدامات روانیاجتماعی بخش جداییناپذیر درمان اسکیزوفرنی هستند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). داروها اگرچه توهم و هذیان را فرو مینشانند، اما بیمار برای بازگشت به زندگی عادی و جامعه نیاز به آموزشها و حمایتهای روانی دارد. یکی از موثرترین رویکردها، درمان شناختی-رفتاری (CBT) برای روانپریشی است. در این روش، درمانگر به بیمار کمک میکند تا افکار تحریفشده یا باورهای غیرواقعی خود (مانند هذیانها) را به چالش بکشد و تعبیرهای واقعبینانهتری برای رویدادها بیابد. CBT همچنین راهکارهایی برای مقابله با صداهای آزاردهنده (توهمات شنوایی) به بیمار میآموزد (مثلاً نادیده گرفتن یا منحرف کردن توجه از صداها).
خانوادهدرمانی نیز نقش بسیار مهمی دارد، چرا که خانواده نزدیکترین حامی بیمار است. در خانوادهدرمانی، اعضای خانواده درباره ماهیت اسکیزوفرنی، نحوه برخورد مناسب با بیمار و مدیریت استرسهای خانوادگی آموزش میبینند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). تحقیقات نشان میدهد که آموزش خانواده و مشارکت آنها در برنامه درمان، میزان عود بیماری را کاهش میدهد و حمایت عاطفی بهتری برای بیمار فراهم میکند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). خانوادهدرمانی به ویژه در فرهنگهایی که خانواده نقش پررنگی در زندگی فرد دارد (مانند ایران) میتواند بسیار موثر باشد.
سایر مداخلات توانبخشی روانیاجتماعی نیز برای بهبود عملکرد بیماران به کار گرفته میشوند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). از جمله این مداخلات میتوان به آموزش مهارتهای زندگی و مهارتهای اجتماعی اشاره کرد؛ این برنامهها به بیماران یاد میدهند چگونه دوباره مهارتهایی مثل برقراری ارتباط، حل مسئله در موقعیتهای روزمره، مدیریت زمان و امور مالی شخصی را تقویت کنند. توانبخشی شغلی نیز مهم است؛ بسیاری از بیماران اسکیزوفرنی میتوانند با حمایت مناسب وارد بازار کار شوند یا مهارتهای شغلی جدیدی بیاموزند. در این راستا، گاهی از کاردرمانی یا معرفی تدریجی بیمار به محیطهای کاری محافظتشده استفاده میشود. گروهدرمانی (مشارکت بیمار در گروههای حمایتی با حضور بیماران دیگر) نیز با کاهش احساس انزوا، فرصت تبادل تجربهها و تمرین مهارتهای بینفردی را به بیمار میدهد. به طور خلاصه، رواندرمانی فردی (بهویژه CBT)، خانوادهدرمانی و برنامههای توانبخشی سه رکن مکمل در درمان اسکیزوفرنی هستند که در کنار دارو باعث میشوند بیمار در جامعه عملکرد بهتری داشته باشد و احساس بهبودی بیشتری کند.
روشهای جدید و نوین درمانی
در سالهای اخیر، پژوهشگران به دنبال روشهای نوآورانهای برای درمان اسکیزوفرنی بودهاند که بتوانند به بهبود بیشتر علائم – بهخصوص علائم منفی و شناختی – کمک کنند یا برای بیمارانی که به درمانهای موجود پاسخ ندادهاند مفید واقع شوند. یکی از روشهای نوین که مورد توجه قرار گرفته، تحریک مغناطیسی ترانسکرانیال مکرر یا rTMS است. در این روش، یک سیمپیچ مغناطیسی روی سر بیمار در نزدیکی مناطق خاصی از مغز قرار داده میشود و پالسهای مغناطیسی بدون درد به مغز اعمال میگردد. تحقیقات نشان دادهاند که rTMS با فرکانس بالا میتواند توهمات شنوایی مقاوم را به طور قابل توجهی کاهش دهد . همچنین برخی مطالعات حاکی از آن هستند که تحریک مغناطیسی مغز ممکن است با تعدیل فعالیت قشر مغز و آزادسازی دوپامین، در بهبود علائم منفی مانند بیانگیزگی نیز مؤثر باشد . rTMS به عنوان یک درمان کمکی غیرتهاجمی، به ویژه برای بیمارانی که نسبت به دارو مقاومت نشان دادهاند یا عوارض جانبی شدید از داروها تجربه میکنند، امیدبخش است. البته این روش هنوز به صورت گسترده در دسترس نیست و بیشتر در مراکز تحقیقاتی یا تخصصی اجرا میشود. به جز rTMS، روشهای نوین دیگری هم در دست بررسی هستند؛ از جمله تحریک الکتریکی عمقی مغز (DBS) در موارد بسیار مقاوم، یا استفاده از نوروفیدبک و تکنیکهای مبتنی بر واقعیت مجازی برای بهبود تمرکز و شناخت بیماران که هنوز در مراحل ابتدایی تحقیق قرار دارند.
از منظر درمان دارویی نوین، نسلهای جدیدی از داروهای آنتیسایکوتیک با مکانیسمهای عمل متفاوت در حال توسعه هستند. هدف این داروهای جدید آن است که اثربخشی بیشتری بر طیف وسیع علائم داشته باشند و در عین حال عوارض جانبی کمتری ایجاد کنند. برای مثال، دارویی به نام بیفپرونوکس (Bifeprunox) به عنوان آگونیست نسبی گیرنده دوپامین توسعه یافت که در کارآزماییهای اولیه نشان داد میتواند علائم را بهبود بخشد و عوارض متابولیک و عصبی کمتری نسبت به داروهای موجود داشته باشد. هرچند این دارو در نهایت به دلیل کافی نبودن مزیت درمانی و برخی نگرانیها (از جمله مواردی از عوارض جانبی جدی) در مرحله تحقیقات متوقف شد ، اما تجربه آن نمایانگر تلاش مستمر دانشمندان برای یافتن درمانهای دارویی بهتر است. در حال حاضر نیز ترکیبات دارویی جدیدی (مثلاً داروهایی که روی سیستم گلوتامات اثر میگذارند یا مسیرهای التهابی را هدف قرار میدهند) در مراحل کارآزمایی بالینی قرار دارند.
نکته دیگری که در سالهای اخیر مورد توجه پژوهشگران بوده، مداخلات پزشکی پیشگیرانه در مراحل اولیه بیماری است. برای مثال، مطالعاتی در حال انجام است تا ببینند آیا میتوان در دوره پیشنشانهای (پرودرم) اسکیزوفرنی – یعنی زمانی که نشانهها هنوز خفیف و غیرقطعیاند –介入ی انجام داد و جلوی پیشرفت به مرحله روانپریشی کامل را گرفت (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). یک تحقیق پیشنهاد کرده که مصرف برخی ترکیبات ضدالتهاب یا تعدیلکننده نوروترنسمیترها در این دوره، مفید باشد؛ به طور مشخص، استفاده از دیسرین (اسید آمینهای که بر گیرندههای گلوتامات NMDA اثر میگذارد) همراه با درمانهای معمول میتواند احتمال تبدیل شدن علائم پرودرم به اسکیزوفرنی آشکار را کاهش دهد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). هرچند این یافتهها اولیه هستند، اما دریچهای به سوی رویکردهای پیشگیرانه میگشایند که در صورت تأیید، میتوانند استراتژی درمان را از صرفاً واکنش نشاندادن به بیماری رخداده، به جلوگیری از بروز کامل آن تغییر دهند.
به طور کلی، جدیدترین تحقیقات علمی بر سه محور متمرکز هستند: افزایش درک ما از علل و مکانیسمهای زیربنایی اسکیزوفرنی (مثلاً از طریق مطالعات ژنتیکی و تصویربرداری پیشرفته)، بهبود درمانهای موجود و یافتن درمانهای نوین (چه دارویی چه غیردارویی)، و توسعه راهکارهای تشخیصی و مداخلاتی که بتوانند سیر بیماری را در مراحل اولیه متوقف کنند. با پیشرفت علم اعصاب و روانپزشکی، امید میرود که در آینده بتوان اسکیزوفرنی را دقیقتر درمان کرد و شاید حتی راههایی برای جلوگیری از آن در افراد در معرض خطر بالا یافت. هر دستاورد کوچکی در آزمایشگاه میتواند به معنای بهبود قابل توجهی در زندگی بیماران باشد و از این رو، پژوهش در این زمینه با جدیت ادامه دارد.
تأثیر اسکیزوفرنی بر زندگی روزمره
اسکیزوفرنی تقریباً تمامی جنبههای زندگی فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. این بیماری در دورههای فعال خود میتواند توانایی فرد برای انجام امور روزمره، برقراری ارتباط با دیگران و مراقبت از خود را مختل کند. در زمان شدت یافتن علائم (مثلاً هنگام یک اپیزود حاد روانپریشی)، بیمار ممکن است قادر به کار کردن یا ادامه تحصیل نباشد؛ تمرکز حواس مختل و وجود توهم یا هذیان عملاً انجام هر فعالیت هدفمند را دشوار میسازد. حتی در دورههای فروکش علائم (دورههای بهبودی نسبی)، برخی مشکلات پابرجا میمانند. برای مثال، بسیاری از بیماران پس از پشت سر گذاشتن حمله حاد، همچنان با علائم منفی دستوپنجه نرم میکنند که میتواند منجر به انزوا و افت کیفیت زندگی شود (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). بیانگیزگی و عدم ابتکار باعث میشود بیمار در انجام کارهایی مثل رسیدگی به امور منزل یا دنبال کردن یک هدف شغلی مشکل داشته باشد. کنارهگیری اجتماعی نیز موجب میشود روابط دوستی و خانوادگی فرد آسیب ببیند و شبکه حمایتیاش محدودتر گردد. پژوهشها حاکی از آن است که علائم منفی اسکیزوفرنی (مانند فقدان احساس و گوشهگیری) بیشترین سهم را در ناتوانی درازمدت و وابستگی بیماران به دیگران دارند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). به بیان دیگر، ممکن است هذیانها و توهمها با دارو کنترل شوند، اما بیعلاقگی و انزوا چالشی است که در زندگی روزمره بیمار و اطرافیانش باقی میماند.

اثرات اسکیزوفرنی تنها به مشکلات فردی محدود نمیشود، بلکه بار عاطفی و مالی زیادی نیز به خانواده بیمار تحمیل میکند. نقش خانواده در حمایت از بیمار اسکیزوفرنیایی بسیار پررنگ است. اغلب بیماران برای انجام کارهای روزمره، مصرف منظم داروها و پیگیری درمانهایشان نیاز به کمک دارند. در مواردی که بیمار قادر به کار کردن نباشد، تامین مخارج زندگی او نیز بر عهده خانواده خواهد بود. این مسائل میتواند فشار روانی زیادی بر اعضای خانواده وارد کند. با این حال، آموزش خانواده (از طریق جلسات خانوادهدرمانی یا گروههای حمایتی) میتواند به آنها مهارتهایی بیاموزد تا بهتر با بیمار تعامل کنند و استرسهای خود را مدیریت نمایند. یک خانواده آگاه میتواند با ایجاد محیطی آرام و حمایتگر، به بیمار کمک کند برنامه درمانیاش را دنبال کند و از عوامل تشدیدکننده دور بماند. در مقابل، تنشهای خانوادگی یا درک نادرست اعضای نزدیک میتواند وضعیت بیمار را بدتر کرده و احتمال عود علائم را بالا ببرد.
از سوی دیگر، نگرش جامعه نسبت به بیماران اسکیزوفرنی چالشی مهم در زندگی آنان است. متأسفانه انگ و کلیشههای منفی درباره بیماریهای روانی هنوز در جامعه وجود دارد. افراد ناآگاه ممکن است از بیماران اسکیزوفرنی بترسند یا آنها را به خاطر رفتارهای غیرمعمولشان طرد کنند. رسانهها گاهی تصویری خشن یا خطرناک از مبتلایان به اسکیزوفرنی نمایش میدهند که لزوماً با واقعیت منطبق نیست. این عوامل باعث میشود بسیاری از بیماران از ابراز مشکل خود خجالت بکشند و در انزوا به سر ببرند. انزوای اجتماعی تحمیلی از سوی جامعه و تبعیض در محل کار یا سایر عرصهها میتواند روند بهبود بیمار را به تعویق بیندازد. همچنین بسیاری از بیماران به دلیل فقدان بینش نسبت به بیماریشان، تمایلی به ادامه درمان ندارند؛ یعنی ممکن است قبول نداشته باشند که بیمار هستند و در نتیجه از مصرف دارو سرباز زنند. این مسئله (نپذیرفتن بیماری و درمان) یکی از موانع عمده در مدیریت اسکیزوفرنی است. خانواده و درمانگران باید با صبر و آموزش، بیمار را متقاعد کنند که مصرف داروها و ادامه رواندرمانی به نفع خود اوست. استفاده از روشهای نوینتر مانند مدیریت مورد (Case Management) یا پیگیری بیماران توسط مددکاران اجتماعی نیز میتواند به افزایش همکاری بیمار در درمان کمک کند.
چالش دیگر، مشکلات مالی و خدماترسانی است. درمان اسکیزوفرنی طولانیمدت و پرهزینه است؛ هزینه داروهای جدید، جلسات رواندرمانی منظم و در برخی موارد بستریهای مکرر، میتواند برای خانوادهها سنگین باشد (مگر آنکه بیمه یا حمایت دولتی وجود داشته باشد). در نتیجه برخی بیماران پیگیری درمان را نیمهکاره رها میکنند که این خود منجر به عود علائم و هزینههای بیشتر در آینده میشود. همچنین کمبود مراکز توانبخشی و حمایت شغلی از بیماران روانپزشکی در جامعه یکی دیگر از مشکلات است؛ بسیاری از مبتلایان پس از ثبات نسبی، جایی برای بازگشت به کار یا یادگیری مهارت ندارند که این موضوع استقلال آنها را محدود میکند.
در مجموع، اسکیزوفرنی بیماریای است که تمام ابعاد زندگی بیمار – از اشتغال و تحصیل گرفته تا روابط خانوادگی و اجتماعی – را دستخوش تغییر میکند. زندگی با این بیماری نیازمند حمایت مستمر خانواده، دوستان و نظام بهداشتی است. با درمان مناسب، توانبخشی و درک جامعه، بسیاری از بیماران قادرند علیرغم مشکلات موجود، زندگی رضایتبخشی برای خود بسازند. اما بدون حمایت کافی، این بیماری میتواند به انزوای مزمن، ناتوانی شدید و حتی کاهش قابل توجه طول عمر بیماران منجر شود (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد) (به علت افزایش خطر رفتارهای پرخطر و خودکشی در میان مبتلایان). بنابراین، پرداختن به نیازهای روانیاجتماعی بیماران و حمایت طولانیمدت از آنان به اندازه درمانهای پزشکی اهمیت دارد.
اسکیزوفرنی در کودکان و بزرگسالان
اسکیزوفرنی عمدتاً در اواخر دوره نوجوانی یا اوایل بزرگسالی ظهور میکند (معمولاً اواخر دهه دوم تا اوایل دهه سوم زندگی) (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). با این وجود، در موارد نادری ممکن است کودکان و نوجوانان نیز به این بیماری مبتلا شوند. شروع اسکیزوفرنی پیش از بلوغ بسیار کمرخداد و نادر است ؛ اما آگاهی از ویژگیهای آن در سنین پایین حائز اهمیت است، چرا که تشخیص و درمان بهموقع در این سنین میتواند تأثیر چشمگیری بر روند بیماری در آینده داشته باشد. در این بخش به تفاوتهای علائم در کودکان، نوجوانان و بزرگسالان و همچنین چالشهای مرتبط با تشخیص و درمان در سنین پایینتر میپردازیم.
تفاوتهای علائم در کودکان، نوجوانان و بزرگسالان
اسکیزوفرنی کودکان (شروع بسیار زودرس) به مواردی اطلاق میشود که علائم پیش از سن ۱۳ سالگی بروز پیدا کنند. این حالت بسیار نادر است اما گزارشهایی از آن وجود دارد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). علائم کلی اسکیزوفرنی در کودکان مشابه بزرگسالان است، با این تفاوت که کودکان معمولاً در بیان واضح تجربیات روانپریشانه خود مشکل دارند و دنیای تخیل در آنها قویتر است. برای مثال، یک کودک ممکن است ادعا کند چیزهایی میبیند یا میشنود، اما تشخیص اینکه این ادراکات توهم هستند یا حاصل قدرت تخیل کودک، برای پزشک دشوار است. علائمی که میتواند زنگ خطر اسکیزوفرنی در کودکان باشد شامل: انزوای شدید و کنارهگیری از همسالان، واکنشهای عاطفی نامتناسب یا سطحی (مثلاً عدم ابراز شادی یا غم در شرایطی که انتظار میرود)، گفتن حرفها یا داستانهای عجیب و غیرواقعی، ترسها و نگرانیهای غیرمعمول یا افکار بدبینانه نسبت به اطرافیان و تحریکپذیری و کجخلقی مداوم است . البته بسیاری از این علائم میتوانند در اختلالات دیگر دوران کودکی (مثل اوتیسم یا اختلالات اضطرابی) نیز دیده شوند، لذا تشخیص قطعی اسکیزوفرنی در کودکان نیازمند ارزیابی دقیق و سایر اختلالات توسط روانپزشک کودک و نوجوان است.
در نوجوانان (مثلاً سنین ۱۳ تا ۱۸ سال)، بروز اسکیزوفرنی اندکی شایعتر از کودکان ولی همچنان نسبتاً کمتراکم است. چالش اصلی در تشخیص اسکیزوفرنی نوجوانان این است که برخی علائم اولیه آن با تغییرات طبیعی دوره نوجوانی دارند یا با مشکلات روانی شایع این سنین (مثل افسردگی نوجوانی یا مصرف مواد) اشتباه گرفته میشوند . علائمی نظیر گوشهگیری از دوستان و خانواده، افت عملکرد تحصیلی، اختلال خواب، تغییرات خلقی (تحریکپذیری یا افسردگی) و کاهش انگیزه ممکن است از نشانههای شروع اسکیزوفرنی در نوجوانان باشند ، اما همین رفتارها را میتوان گاهی به حساب دوران بلوغ یا مشکلات معمول نوجوانی گذاشت. برای مثال، یک نوجوان مبتلا در مرحله آغازین ممکن است دوستان صمیمی خود را رها کند و گوشهگیر شود، نمراتش افت کند و شبها دچار بیخوابی گردد؛ خانواده ممکن است این تغییرات را صرفاً ناشی از دوران بلوغ بدانند در حالی که میتواند نشانۀ یک اختلال روانی در حال ظهور باشد . به همین دلیل، هوشیاری والدین و معلمان نسبت به تغییرات بارز رفتاری و عملکردی در نوجوانان اهمیت دارد. در مراحل پیشرفتهتر، علائم واضحتری مثل هذیانها و توهمات نیز ممکن است در نوجوان بروز کند که دیگر نمیتوان آنها را با رفتار عادی توجیه کرد. جالب است بدانیم الگوی علائم در نوجوانان ممکن است اندکی با بزرگسالان تفاوت داشته باشد؛ مثلاً برخی پژوهشها اشاره کردهاند که نوجوانان مبتلا نسبت به بزرگسالان، کمتر دچار هذیانهای سازمانیافته میشوند و توهمات بینایی در آنها شیوع بیشتری دارد (در حالی که در بزرگسالان توهم شنوایی غالب است). البته با گذر از دوره نوجوانی به بزرگسالی، علائم اسکیزوفرنی در این بیماران نیز به الگوی معمول نزدیکتر میشود.
در بزرگسالان (بهویژه گروه سنی ۲۰ تا ۳۰ سال که اوج سن شروع بیماری است)، اسکیزوفرنی با تصویر بالینی کلاسیک خود نمود مییابد و تشخیص آن برای متخصص آسانتر است. مردان به طور متوسط در سنین پایینتری نسبت به زنان دچار اسکیزوفرنی میشوند (اوج بروز در مردان ۲۰ تا ۲۵ سال و در زنان حدود ۲۵ تا ۳۰ سال گزارش شده است (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)) و مطالعات قدیمیتر شیوع اندکی بالاتر در مردان را مطرح میکردند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد)، هرچند تحقیقات جدید تفاوت جنسیتی معناداری پیدا نکردهاند (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). در بزرگسالان جوان، علائم معمولاً با یک دوره علائم خفیف آغاز میشود (مثلاً کاهش عملکرد شغلی یا تحصیلی، گوشهگیری، رفتارهای عجیب) و طی چند ماه تا چند سال به اولین حمله صریح روانپریشی منجر میشود. پس از اولین اپیزود، با درمان مناسب بسیاری از بیماران به سطح عملکرد نسبتاً قابل قبولی بازمیگردند، هرچند ممکن است کاملاً مانند قبل از بیماری نشوند. روند کلی بیماری در بزرگسالان متفاوت است؛ برخی فقط یک یا دو اپیزود در عمرشان دارند و باقی عمر را با حداقل علائم سپری میکنند، اما عده بیشتری دچار حالت عودکننده و بهبود نسبی میشوند (هر چند سال یک عود علائم با شدت زیاد و در فواصل آن باقی ماندن علائم خفیف). تعدادی نیز بیماریشان حالت مزمن و پیشرونده پیدا میکند که حتی با درمان، علائم به طور کامل محو نمیشوند و افت عملکرد پیوستهای را تجربه میکنند.
چالشهای تشخیص و درمان در کودکان
تشخیص اسکیزوفرنی در کودکان و نوجوانان یکی از دشوارترین حیطههای روانپزشکی است زیرا باید اختلال بسیار نادری را از میان علائمی که میتوانند ناشی از مشکلات شایعتر دوران رشد باشند، شناسایی کرد. روانپزشک کودک و نوجوان در مواجهه با یک کودک مشکوک به اسکیزوفرنی، ابتدا یک ارزیابی جامع انجام میدهد که شامل بررسی تاریخچه رشد عصبی کودک، سابقه خانوادگی بیماریهای روانی، ارزیابی وضعیت تحصیلی و روابط اجتماعی و سایر اختلالات رشدی یا روانپزشکی است. بسیاری از اختلالات دیگر مانند اختلال طیف اوتیسم، اختلال نقصتوجه/بیشفعالی (ADHD)، اختلالات اضطرابی یا وسواسی و حتی اختلالات یادگیری میتوانند علائمی شبیه برخی جنبههای اسکیزوفرنی ایجاد کنند (مثلاً انزوا، رفتارهای تکراری یا تخیلات غیرعادی). بنابراین تشخیص قطعی مستلزم کنار گذاشتن این تشخیصهای افتراقی است. گاهی لازم است از آزمونهای روانشناختی، مصاحبه با معلمان یا مشاهده رفتار کودک در محیط مدرسه نیز کمک گرفته شود. در برخی موارد شدید، بستری تشخیصی کوتاهمدت کودک در یک بخش روانپزشکی اطفال کمک میکند ارزیابی دقیقتری تحت نظر تیم متخصص انجام شود.
درمان اسکیزوفرنی در کودکان نیز باید با ظرافت و احتیاط انجام شود. مغز کودکان در حال رشد است و استفاده از داروهای روانپزشکی قوی در سنین پایین میتواند بر رشد مغز و بدن اثرگذار باشد. با این حال، در مواردی که تشخیص اسکیزوفرنی قطعی است یا احتمال آن بالا است، درمان دارویی زودهنگام میتواند از پیشرفت بیماری جلوگیری کند. معمولاً از دوزهای کمتر آنتیسایکوتیکها برای کودکان شروع میشود و به تدریج تنظیم میگردد تا ضمن کنترل علائم، حداقل عوارض ایجاد شود. تنها تعداد محدودی از آنتیسایکوتیکها برای استفاده در سنین پایین مورد تأیید قرار گرفتهاند (مثلاً ریسپریدون برای کودکان اوتیستیک دارای رفتارهای تهاجمی، که در اسکیزوفرنی کودک نیز به کار میرود). رواندرمانی در کودکان مبتلا بسیار اهمیت دارد. روشهایی مانند بازیدرمانی یا هنردرمانی میتواند به کودک کمک کند احساسات و ترسهای خود را بیان کند. درمان شناختی-رفتاری در کودکان بزرگتر و نوجوانان نیز قابل استفاده است و به آنها مهارتهای مقابله با علائم را میآموزد. مداخلات آموزشی از دیگر اجزای درماناند؛ همکاری نزدیک با مدرسه برای ایجاد یک برنامه آموزشی فردی (IEP) جهت کودک بیمار ضروری است تا در حد امکان از پیشرفت تحصیلی او حمایت شود و محیط مدرسه فشار روانی اضافی به او وارد نکند. در مجموع، درمان اسکیزوفرنی کودک و نوجوان نیازمند تیمی متشکل از روانپزشک، روانشناس، خانواده و گاه معلمان و مددکاران است تا تمامی جنبههای زندگی کودک (زیستی، روانی، اجتماعی) مورد پشتیبانی قرار گیرد.
پیامدها و چشماندازهای بلندمدت در شروع زودرس
شروع اسکیزوفرنی در سنین پایینتر معمولاً با پیامدهای چالشبرانگیزتری همراه است. هرچه بیماری زودتر ظهور کند، فرصت رشد طبیعی مغز و کسب مهارتهای اجتماعی-شناختی بیشتری از بیمار سلب میشود. اسکیزوفرنی دوران کودکی اغلب نشاندهنده فرم شدیدتری از بیماری است؛ مطالعات حاکی از آن است که افرادی که از کودکی مبتلا بودهاند در بزرگسالی دچار نقایص شناختی پایدارتر و مشکلات اجتماعی گستردهتری هستند. به عنوان مثال، این افراد ممکن است در بزرگسالی همچنان در برقراری روابط اجتماعی یا حفظ شغل مشکل داشته باشند، چرا که بخش اعظم دوران شکلگیری مهارتهای زندگی را درگیر بیماری بودهاند. همچنین برخی تحقیقات نشان میدهد شروع زودهنگام با پاسخ ضعیفتر به درمانهای استاندارد همراه است؛ به عبارت دیگر بیماران کمسن ممکن است به دوزهای بالاتر یا ترکیبهای درمانی پیچیدهتری برای کنترل علائم نیاز پیدا کنند. با این حال، نباید فراموش کرد که درمانهای زودهنگام میتوانند مسیر بیماری را تغییر دهند. برای مثال، اگر کودکی در ۱۲ سالگی تشخیص بگیرد و بلافاصله تحت درمان دارویی و توانبخشی قرار گیرد، احتمال اینکه بتواند تحصیلات خود را ادامه دهد و مهارتهای لازم را کسب کند بیشتر از حالتی است که درمانش ۵ سال به تأخیر بیفتد. بنابراین تشخیص و介入 زودهنگام میتواند تا حدی اثرات منفی شروع زودرس را کاهش دهد. در مورد پیشآگهی طولانیمدت، اسکیزوفرنیهایی که از کودکی آغاز میشوند معمولاً روند مزمنتری دارند و نیاز به مراقبت و حمایت مادامالعمر بیشتری احساس میشود. درصد بسیار کمی از این بیماران بهبودی کامل و پایدار پیدا میکنند، اما بسیاری میتوانند با درمان نگهدارنده و توانبخشی مناسب، زندگی نسبتاً با ثباتی داشته باشند (هرچند اغلب تحت نظارت خانواده یا مراکز حمایتی). پژوهشهای جاری در تلاشاند تا با پیگیری بلندمدت این بیماران، عوامل پیشبینیکننده روند بهتر را شناسایی کنند؛ به عنوان مثال، نشان داده شده بیمارانی که هوش بهتری دارند یا از حمایت خانوادگی بهتری برخوردارند، علیرغم شروع زودرس، نتایج بهتری در بزرگسالی کسب میکنند. در مجموع، اسکیزوفرنی در کودکان تصویری غمانگیز از یک بیماری دشوار است، اما هر چه مداخلههای درمانی و حمایتی زودتر و گستردهتر ارائه شوند، میتوان انتظار داشت که پیامدهای منفی آن کاهش یابد و فرد مبتلا مسیر رشدی بهتری را طی کند.
جدیدترین تحقیقات علمی و روشهای نوین درمانی
در سالهای اخیر، پیشرفتهای قابل توجهی در علم اعصاب و روانپزشکی به درک بهتر اسکیزوفرنی و بهبود درمان آن انجامیده است. پژوهشهای گسترده ژنتیکی (مطالعات ژنوموسیع) بیش از صد ژن مختلف را شناسایی کردهاند که هر یک تاثیر کوچکی در افزایش استعداد ابتلا دارند؛ این امر تأیید میکند که اسکیزوفرنی یک بیماری چندژنی با وراثت پیچیده است. همچنین تحقیقات روی مدلهای حیوانی و کشت سلولی به دانشمندان اجازه دادهاند تغییرات مغزی مرتبط با این اختلال را در سطح سلولی بررسی کنند. یافتهها از این ایده حمایت میکنند که اسکیزوفرنی یک اختلال نوروتکوینی (عصبرشدی) است؛ به این معنا که ریشههای آن به دوران رشد مغز بازمیگردد و شاید فرآیندهایی در مغز در حال رشد (مثلاً طی دوران جنینی یا سالهای نوجوانی) به درستی طی نشدهاند که بعدها به شکل علائم ظاهر میشوند. یکی از زمینههای داغ پژوهشی، بررسی نقش سیستم ایمنی و التهاب در اسکیزوفرنی است. شواهد جالبی کشف شده مبنی بر اینکه التهاب مزمن خفیف میتواند در برخی بیماران وجود داشته باشد یا اینکه فعالشدن نابجای سیستم ایمنی در دوران جنینی (مثلاً به دلیل عفونت مادر در بارداری) بر رشد مغز اثر منفی گذاشته و ریسک اسکیزوفرنی را بالا میبرد (اسکیزوفرنی – ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد). این یافتهها توجهها را به سمت آزمایش داروهای ضدالتهابی بهعنوان درمان کمکی اسکیزوفرنی جلب کرده است؛ چنانکه کارآزماییهایی با داروهایی مثل آسپرین یا داروهای مهارکننده سیتوکینهای التهابی در جریان است تا اثر آنها بر علائم (بخصوص علائم منفی) سنجیده شود.
در حوزه درمان، همانطور که پیشتر اشاره شد، مطالعات زیادی در حال توسعه داروهای نسل جدید هستند. رویکرد تازهای که برخی شرکتهای داروسازی دنبال میکنند، طراحی داروهای چندنشانگری است؛ یعنی دارویی که همزمان چند سیستم نوروترنسمیتری (مثلاً دوپامین، سروتونین و گلوتامات) را تنظیم کند تا طیف وسیعتری از علائم را پوشش دهد. همچنین تلاش میشود از طریق پزشکی شخصیسازیشده، برای هر بیمار بر اساس ویژگیهای ژنتیکی و زیستی خودش بهترین دارو انتخاب شود. برای این منظور، پروژههایی در حال انجاماند که پروفایل ژنتیکی بیماران را با پاسخ آنها به داروهای مختلف مقایسه میکنند تا بتوان در آینده پیشبینی کرد کدام بیمار به کدام دارو بهتر جواب میدهد. در کنار داروها، فناوریهای درمانی نو نیز همانگونه که گفته شد مورد تحقیقاند؛ rTMS یکی از موفقترین آنها تاکنون بوده است که اثرات مثبتش در کاهش توهمات اثبات شده . روش دیگر، تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه (tDCS) است که با جریان الکتریکی ضعیف نواحی خاصی از مغز را تحریک میکند؛ برخی مطالعات اولیه نشان دادهاند tDCS میتواند در بهبود شناخت بیماران اسکیزوفرنی مفید باشد، هرچند هنوز دادهها کافی نیست.
از نظر درک علائم، تحقیقات تصویربرداری پیشرفته با MRI کارکردی و PET به شناسایی مدارهای مغزی درگیر در علائم مشخص کمک کردهاند. برای مثال، اکنون میدانیم که توهمات شنوایی با فعالیت نابجای نواحی شنوایی قشر مغز و ارتباط غیرطبیعی آنها با مناطق زبانی همراه است؛ یا هذیانهای گزند و آسیب با برانگیختگی بیش از حد ساختارهای وابسته به ترس (آمیگدالا) ارتباط دارند. این دانش به ما کمک میکند در آینده درمانهایی دقیقتر (مثلاً تحریک هدفمند همین مدارها) طراحی کنیم. یکی از هیجانانگیزترین زمینهها، استفاده از هوش مصنوعی در تحلیل اسکنهای مغزی و الگوهای رفتاری بیماران است تا شاید بتوان قبل از بروز کامل بیماری، افراد در معرض خطر را شناسایی کرد. پروژههایی آغاز شده که تلاش میکنند با بررسی اسکن مغزی نوجوانانی که سابقه خانوادگی اسکیزوفرنی دارند یا علائم خفیف نشان میدهند، الگوهای پیشبینیکننده را پیدا کنند. اگر این تلاشها موفق شود، در آینده ممکن است بتوان غربالگری زودهنگام اسکیزوفرنی را انجام داد.
در حوزه تحقیقات بالینی، هر سال دهها کارآزمایی بالینی نتایج خود را منتشر میکنند. برای مثال، در سالهای اخیر بررسیهایی روی افزودن مکملهای غذایی به درمان اسکیزوفرنی انجام شده است؛ یافتههای اولیه نشان دادهاند اسیدهای چرب امگا-۳ (روغن ماهی) شاید در کاهش علائم اولیه نوجوانان پرخطر مؤثر باشد، یا دُزهای بالای ویتامینهای گروه ب میتواند تا حدی علائم باقیمانده بیماران مزمن را تخفیف دهد. اگرچه این نتایج باید در مطالعات بزرگتر تأیید شوند، اما امیدبخش هستند چرا که مداخلههایی کمعارضه و در دسترس را پیشنهاد میکنند. مطالعات موردی جالبی نیز گزارش شده؛ از جمله مواردی که بیماران با تمرینات شدید ورزشی یا تغییر الگوی زندگی (دوری از استرسهای شهری) بهبود قابل ملاحظهای یافتهاند. البته این موارد تضمینشده نیستند ولی اهمیت سبک زندگی سالم در مدیریت طولانیمدت بیماری را گوشزد میکنند.
در مجموع، جدیدترین تحقیقات علمی تصویر پیچیده اما روشنی از اسکیزوفرنی به دست میدهند: پیچیده از آن جهت که عوامل متعدد زیستی و محیطی در هم میآمیزند تا این بیماری را شکل دهند، و روشن از آن جهت که هر روز پازل این اختلال واضحتر میشود و ابزارهای بهتری برای مبارزه با آن در اختیار ما قرار میگیرد. هرچند هنوز درمانی قطعی برای اسکیزوفرنی پیدا نشده و مسیر تحقیقات ممکن است سالها یا دههها طول بکشد، اما روند کلی پیشرفت علم امیدوارکننده است. شاید در آیندهای نه چندان دور، بتوان با ترکیبی از مداخلات زیستی و روانی کاری کرد که هیچ فرد مبتلا به اسکیزوفرنی به دلیل بیماری خود منزوی و ناتوان نماند.
سوالات متداول (FAQs)
خیر. این یک تصور رایج اما نادرست است. اسکیزوفرنی به معنای “شکاف در واقعیتنگری” است نه شکاف در شخصیت. فرد مبتلا به اسکیزوفرنی دچار توهم و هذیان میشود (چیزهایی میبیند یا میشنود که وجود ندارند و باورهای نادرست پیدا میکند)، در حالی که اختلال چند شخصیتی یک اختلال کاملاً متفاوت است که در آن فرد دو یا چند هویت مجزا درونی دارد و هر کدام در زمانهایی بروز میکنند. در اسکیزوفرنی، مشکل بیمار در تفکر و ادراک واقعیت است، نه در هویتیابیهای متعدد. به بیان ساده، افراد اسکیزوفرنی یک نفر هستند که چیزهایی غیرواقعی را تجربه میکنند؛ اما افراد دچار اختلال هویت تجزیهای، چند شخصیت متفاوت را در خود احساس میکنند. این دو بیماری نه در علتشناسی شبیه هماند و نه در روش درمان.
در بیشتر موارد خیر. برخلاف تصویری که در فیلمها یا رسانهها گاهی نمایش داده میشود، اکثر بیماران اسکیزوفرنی رفتار خشنی با دیگران ندارند، بهویژه هنگامی که تحت درمان و حمایت مناسب قرار گیرند. بسیاری از آنها بیشتر به خود آسیب میزنند تا به دیگران؛ به طوری که آمار خودکشی در این بیماران به مراتب بالاتر از آمار پرخاشگری به دیگران است. البته در دورههای شدید بیماری که فرد دچار هذیانهای گزند و آسیب (مانند اینکه دیگری میخواهد به او صدمه بزند) یا توهمات ترسناک میشود، احتمال واکنشهای تهاجمی از سر ترس وجود دارد، اما حتی در این حالت نیز هدف بیمار دفاع از خود خیالی است نه آسیبرساندن عمدی به دیگران. با درمان دارویی موثر و ایجاد یک محیط زندگی آرام و به دور از استرس، خطر پرخاشگری در بیماران بسیار ناچیز میشود. در واقع، بسیاری از مبتلایان به اسکیزوفرنی افراد آرام و منزویای هستند که بیشتر از آنکه برای دیگران خطر داشته باشند، نیازمند کمک و در معرض آسیب از سوی دیگراناند. مهم است که جامعه با دید علمی به این بیماران بنگرد و از برچسب زدن “خطرناک” به آنها خودداری کند.
اسکیزوفرنی معمولاً یک بیماری مزمن در نظر گرفته میشود، به این معنا که تمایل به عود (بازگشت) دارد و فرد مبتلا معمولاً نیازمند درمان طولانیمدت است. در حال حاضر درمانی که برای همیشه این بیماری را ریشهکن کند در دسترس نیست. با این وجود، بسیاری از بیماران با درمان مناسب میتوانند زندگی تقریباً طبیعی و پرباری داشته باشند. داروهای ضدروانپریشی میتوانند علائم آزاردهنده (مثل توهم و هذیان) را از بین ببرند یا فروکاهش دهند و رواندرمانی و توانبخشی به بیمار کمک میکنند استقلال و عملکرد خود را بازیابد. درصد قابل توجهی از بیماران (حدود یکسوم) با درمان، وارد فاز بهبود طولانیمدت میشوند و شاید سالها هیچ عود چشمگیری نداشته باشند. یکسوم دیگر ممکن است گهگاه عود علائم داشته باشند که با تنظیم دارو مدیریت میشود. یکسوم باقیمانده علائم مقاومتری دارند و ممکن است علیرغم درمان همواره درجاتی از علائم را تجربه کنند. ولی حتی در این موارد هم درمان میتواند شدت علائم را کاهش دهد و کیفیت زندگی را بالا ببرد. بنابراین پاسخ کوتاه این است که: اسکیزوفرنی یکشبه و به طور کامل ناپدید نمیشود، اما قابلکنترل است. با پیشرفت علم، امید میرود که در آینده درمانهای بهتری کشف شود که شاید به چیزی شبیه علاج قطعی نزدیکتر شوند، اما تا آن زمان هدف ما از درمان، کنترل حداکثری بیماری و کمک به بیمار برای داشتن یک زندگی عادی است.
اسکیزوفرنی علتی ساده و واحد ندارد، بلکه حاصل ترکیب پیچیدهای از عوامل است. مهمترین عوامل شناختهشده یکی ژنتیک و دیگری محیط است. استعداد ابتلا میتواند در خانوادهها منتقل شود – برای مثال، داشتن خویشاوند درجه اول مبتلا (پدر، مادر یا خواهر/برادر) خطر ابتلا را افزایش میدهدfa.wikipedia.org – اما وراثت به تنهایی تعیینکننده نیست. بسیاری از افراد با زمینه ژنتیکی هرگز بیمار نمیشوند. از سوی دیگر، استرسهای محیطی میتوانند در فرد مستعد نقش 引انکننده داشته باشند. برای مثال، سوءاستفاده یا تروما در کودکی، مصرف مواد روانگردان (مانند حشیش) در نوجوانی، یا عفونتهای شدید دوران جنینی همه به عنوان ریسکفاکتور مطرح شدهاندfa.wikipedia.org. اما تاکید میکنیم: هیچکدام از این عوامل بهتنهایی باعث اسکیزوفرنی نمیشوند. به طور قطع تقصیری متوجه والدین نیست؛ شیوه تربیت یا رفتار والدین نقشی در بهوجود آمدن اسکیزوفرنی ندارد (هرچند حمایت والدین در بهبود آن موثر است). همچنین استرس روانی معمول زندگی (مثل فشار کاری یا شکست عاطفی) به تنهایی باعث این بیماری نخواهد شد – هرچند استرس شدید میتواند شروع یا عود علائم را در فرد مستعد تسریع کند. پس علت دقیق اسکیزوفرنی ترکیبی است و هنوز هم علم به دنبال کشف جزئیات آن است. بهترین که میتوان گفت این است که: فرد برای ابتلا معمولاً باید یک استعداد زیستی (ژنتیکی) داشته باشد و در طول رشد یا زندگیاش یک سری عوامل محیطی نامناسب هم تجربه کند تا بیماری بروز کندfa.wikipedia.org.
داشتن سابقه خانوادگی قطعاً احتمال ابتلا را بالا میبرد، اما تضمین نمیکند که فرد حتماً بیمار شود. به طور متوسط، خطر ابتلا به اسکیزوفرنی در جمعیت عمومی حدود ۱٪ است. اگر یکی از والدین مبتلا باشد این رقم به حدود ۵٪ تا ۱۰٪ میرسدfa.wikipedia.org. اگر هر دوی والدین مبتلا باشند، خطر بالاتر میرود (شاید حدود ۲۰٪). در دوقلوهای همسان – که تمامی ژنهایشان یکسان است – اگر یکی مبتلا شود احتمال ابتلای دیگری حدود ۴۰٪ استfa.wikipedia.org. بنابراین مشاهده میکنید که حتی در بدترین حالت (دوقلوی همسان فرد بیمار) هنوز نزدیک به نیمی از افراد مبتلا نمیشوند. این امر نشان میدهد که ژنها سرنوشت را به طور کامل تعیین نمیکنند. برای فرزندان افرادی که مبتلا هستند، میتوان اقدامات پیشگیرانه انجام داد؛ مثلاً نظارت بیشتر بر سلامت روان آنها در دوران نوجوانی، پرهیز از مصرف مواد مخدر، مدیریت استرسها و در صورت لزوم مشاوره روانشناسی دورهای. با این کارها میتوان امیدوار بود که حتی اگر استعداد ژنتیکی وجود داشته باشد، هرگز فعال نشود. به هر روی، آگاهی از سابقه خانوادگی باید دلیلی برای مراقبت بیشتر باشد اما جای نگرانی بیش از حد نیست، چون اکثر فرزندان والدین مبتلا، دچار اسکیزوفرنی نخواهند شد.
بله، افراد مبتلا به اسکیزوفرنی با درمان مناسب و حمایت کافی میتوانند زندگی نسبتاً طبیعی داشته باشند. موارد بسیاری از بیماران وجود دارد که پس از درمان، به دانشگاه رفتهاند، شغل پیدا کردهاند و حتی تشکیل خانواده دادهاند. کلید موفقیت در این امر پایبندی به درمان و پیگیری مداوم است. بیمارانی که داروهای خود را مرتب مصرف میکنند، جلسات رواندرمانی و پیگیری را ادامه میدهند و سبک زندگی سالمی در پیش میگیرند (مثلاً خواب منظم، پرهیز از استرس و مواد مخدر، ورزش منظم)، میتوانند علائم را تا حد زیادی مهار کنند. البته ممکن است چالشهایی وجود داشته باشد؛ مثلاً برخی بیماران در محیطهای کاری پراسترس یا شلوغ دچار تشدید علائم میشوند، لذا نیاز به کاری آرامتری دارند یا شاید شغل پارهوقتی را ترجیح دهند. در مورد ازدواج، نکته مهم درک متقابل و حمایت همسر آینده است. اگر همسر فرد از ماهیت بیماری آگاه باشد و بداند هنگام عود علائم چه کمکی باید بکند، ازدواج موفقی خواهند داشت. بسیاری از بیماران اسکیزوفرنی والدین خوبی هم میشوند، هرچند توصیه میشود قبل از بچهدار شدن با پزشک خود مشورت کنند (به دلیل تنظیم داروها در دوران بارداری و همچنین آگاهی از ریسک ژنتیکی که ذکر شد). به طور خلاصه، اسکیزوفرنی مانع مطلق برای یک زندگی عادی نیست؛ بلکه یک شرایط پزشکی است که باید مدیریت شود. همانطور که فرد مبتلا به دیابت با انسولین میتواند عمری طبیعی داشته باشد، بیمار اسکیزوفرنی هم با دارو و حمایت روانی میتواند کار کند، ازدواج کند و از زندگی لذت ببرد. جامعه و کارفرمایان نیز باید بدانند که این بیماران در صورت درمانشده بودن با دیگران تفاوتی ندارند و سزاوار فرصتهای برابر هستند.
جمعبندی و نتیجهگیری
اسکیزوفرنی از جمله پیچیدهترین اختلالات روانپزشکی است که میتواند تبعات عمیقی بر زندگی فرد و خانوادهاش داشته باشد. در این مقاله به تعریف، علائم، علل، روشهای تشخیص و درمان این بیماری پرداختیم و دیدیم که اگرچه اسکیزوفرنی به صورت کامل علاجپذیر نیست، اما قطعاً قابلکنترل است و افراد مبتلا میتوانند با دریافت درمان مناسب و حمایت کافی، زندگی بهتر و پربارتری داشته باشند. آگاهی جامعه درباره این اختلال نقش کلیدی در کاهش انگ و پیشداوریهای نادرست دارد؛ هرچه مردم بیشتر بدانند که اسکیزوفرنی یک بیماری مغزی قابل درمان است (و نه یک «دیوانگی غیرقابل علاج»)، برخورد انسانیتر و حمایتگرانهتری با بیماران خواهند داشت. این حمایت و درک اجتماعی باعث میشود بیماران احساس انزوا نکنند و راحتتر به دنبال درمان بروند. همچنین آشنایی خانوادهها با علائم اولیه اسکیزوفرنی میتواند منجر به تشخیص زودهنگامتر شود که معمولاً نتایج درمانی بهتری به همراه دارد.
خوشبختانه در دهههای اخیر پیشرفتهای چشمگیری در زمینه درمانهای دارویی و رواندرمانی اسکیزوفرنی حاصل شده است. داروهای جدیدتر با عوارض کمتر، امکانات توانبخشی گستردهتر و رویکردهای نوینی مانند تحریک مغزی، همه نویدبخش آیندهای روشنتر برای مدیریت این بیماری هستند. تحقیقات علمی نیز با جدیت ادامه دارند؛ از کشف عوامل ژنتیکی گرفته تا ساخت داروهای کاملاً جدید و ابداع روشهای مداخله زودرس. هر دستاورد علمی در این حوزه میتواند مستقیماً به بهبود کیفیت زندگی میلیونها بیمار منجر شود. برای مثال، اگر پژوهشگران بتوانند ابزار دقیقی برای پیشبینی و جلوگیری از عودهای اسکیزوفرنی بیابند، بیماران خواهند توانست با اطمینان و ثبات بیشتری به زندگی شخصی و شغلی خود بپردازند.
در پایان، باید تأکید کرد که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی بخش جداییناپذیری از جامعه ما هستند و مانند هر بیمار دیگری سزاوار احترام، همدلی و حمایتاند. برخورد صحیح و محترمانه با این بیماران، تشویق آنها به ادامه درمان و پذیرفتن آنها در خانواده و اجتماع میتواند تأثیر شگرفی بر روند بهبودشان داشته باشد. اسکیزوفرنی اگرچه بیماری سختی است، اما در سایه محبت خانواده، فهم جامعه و پیشرفت علم میتوان از شدت آن کاست و به بیماران کمک کرد تا به حداکثر تواناییهای خود دست یابند. آینده این بیماران با تحقیق و آگاهیسازی بیشتر، روشنتر خواهد بود.
نظر شما در مورد این مطلب چیست ؟
با کلیک بر روی یکی از ستاره ها از ۱ تا ۵ امتیاز دهید :
امتیاز : / ۵. تعداد نظر :
هیچ نظری داده نشده است .
ارسال نظر